حضرت محمد(ص) : دوست داشتن وطن ازایمان است

سوره بقره، آیه 102 - مصداق دیو


 

 
 
با توجه به آیه 102 سوره بقره لطفاً در خصوص اینکه دیوان چه کسانی هستند توضیح دهید ؟

اعمل خارق عادت و غیر عادی چند قسم می باشند یکی از آن اقسام اموری است که علل مبادی و غیر

مادی و غیر محسوس دارد همانند پیش گویی که مرتاضان از آینده خبر می دهند ، ساحران کاهنان کاری

که انجام می دهند، سحر درآیه از این قسم می باشد ،حال این قسم از امور خارق العاده به کجا استناد

دارد . تعلیل این گونه از امور خواه عنوان سحر بر آن اطلاق شود یا نشود بر عهده قدرت اراده و قدرت روح

است روحی که در حقیقت انسانی اصالت دارد یعنی گرچه انسان در حقیقت مجزا از هم به نام روح و

بدن ندارد بلکه حقیقت متحد و واحدی است که مرکب از روح و بدن است لیکن

در این حقیقت و احد روح اصل وبدن فرع کارها و اراده های روح پیوسته مسبوق به آگاهی است و بر اساس قطع و جزمی که برایش حاصل شده اراده می کند قطع و جزم مذبور در انسانهای متعارف از طرق و مطالب عادی سرچشمه می گیرد، و از این رو اراده های آنان نیز عادی است، ولی انسانهای غیر عادی از راه دیگری نیز جزم پیدا می کنند و طبعاً اراده آنان نیز غیر عادی است و آن راه دیگر عبارت از ایجاد توهم و سپس خیال و آنگاه تقویت خیال وتبدیل آن به علم جزمی است چنان که در شب ،شبهی را از دور می بیند و می پندارد که غول است آنگاه خیال خود را تقویت و در نهایت جزم پیدا می کند که غول است و در پی آن صورت دیوی را در صحنه نفس به تصویر می کشند و آن را ایجاد می کنند و سپس از آن می گریزند . فرار آنان در حقیقت فرار از افکار خود ساخته است نه از دیو خارجی و این همان چیزی است که برای بسیاری از انسانها در حال خواب حاصل می شود کسی که در بیداری ، وهم و خیالی داشته در عالم خواب همان خیال تقویت می شود و با تقویت آن خیال اراده او صورتی را می آفریند و انسان خوابیده با مشاهده آن صورت متصل یا امیدوار و خوشحال می گردد و یا هراسناک و غمگین می شود آن امید و نشاط یا این خوف وغم در جسم او اثر می گذارد که در صورت شدت آن از خواب بیدار می شود با توجه به این توضیح اینکه ماهیت سحر و دیو چگونه می باشد روشن می شود که دیو یک امر خیالی است و فرار آن در حقیقت فرار از افکار خود می باشد بدین جهت دیگر معنا ندارد بگوئیم دیو چه کسانی می باشد، چون دیو در خارج وجود ندارند و وجود خارجی ندارد بلکه عده ای با این فن آشنا بوده اند به دیگران می آموختند در واقع طبق آیات شریفه سحر آموزی از طریق شیطان می باشد علم سحر را یهودیان و برخی از ملائکه داشتند علم سحر مذموم نمی باشد عمل به آن مذموم و زیانبار است همانند سایر صنایع زشت و ضار مثل صنعت شراب و هروئین سازی یا ساختن صلاح های میکربی یا کشتار جمعی.
خلاصه اینکه سوال کننده محترم نمی توان بیان کرد که دیوان چه کسانی هستند بلکه کسانی که علم داشتند طبق این آیه یهود و ملائکه بوده است اما کسی که آنرا تعلیم داد با افکار کفری و آن کفر عملی شیطان بوده است بدین جهت حرام شده است .
منابع:
1) تفسیرالمیزان علامه طباطبایی ،ذل آیه 103 ،سوره بقره ،ج 1و.
2) تفسیر نسیم آیت الله جوادی آملی ،ج 5 ،ص 643،ذیل آیه مربوط .
به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها،
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

نبرد زرتشت با دیو واهریمن

 

آماری که مری بویس از تعداد زرتشتیان در سال 1976 ارائه می­کند 129 هزار نفر است( بویس، مری، 1384، 262) که با تعداد پیروان زرتشتی در سده­های پیش از اسلام قابل مقایسه نیست. زرتشتیان در برابر تاخت و تاز مهاجمان مسلمان شرایط ممتاز خود را از دست دادند تبدیل به اقلیت دینی شدند که شاید پیروان آن در مقایسه یا یهودیان نسبت به مصیبتهای تاریخی کمتر بردبار بودند. تعدادی از پیروان زرتشتی به هندوستان مهاجرت کردند و جامعه­ی موفق و محترم پارسیان را تشکیل دادند و تا امروز باقی مانده­اند. زادگاه این دین، ایران، تنها پذیرای 25 هزار نفر از پیروان آن است ( بویس، مری، 1384، 262). اهمیت دین زرتشتی مانند یهودیت در تعداد معتقدان آن نیست، بلکه بیشتر در تاثیری است که بر سایر ادیان گذاشته است. به ویژه بر دین فراگیر مسیحیت از طریق یهودیان تبعیدی بابل که به نظر می­رسد با باورهای زرتشتی آشنا بوده­اند. مسیحیت مدعی است که وارث پیامبران بنی­اسرائیل است اگر این ادعا درست باشد همان اندازه وارث پیامبر ایرانی هم هست.

 

 

 

زرتشت یک پیامبر بود . با خدا سخن می­گفت و به پاسخهای او گوش فرا می­داد او پیامبری است که با اعلام می­کند که دوستدار حقیقت و راستی است.( یسن 50 بند 6) او دوستدار خداوند زرتشتی است(یسن 42 بند 2). دشمن واقعی پیروان دروغ و حامی نیرومند پیروان راستی است.( یسن 48 بند 3) از آغاز آفرینش مادی از طرف خداوند به عنوان پیامبر معرفی شده است (یسن 44 بند 11) رابطه­ی خدا و پیامبر زرتشتی به نوعی گزینش است. یا حداقل آنچه در دین زرتشتی بر آن تاکید می­شود این مطلب است که زرتشت دین درست را انتخاب کرده است. زرتشت ملزم نشده است چنانکه بعضی پیامبران یهود مقید شده­اند در التزام رکاب خداوند باشد. او در واقع قداست خداوند را می­بیند و با بصیرت و خرد او را انتخاب می­کند. این رابطه­ی آزادانه بین خداوند و پیامبرش به رابطه­ی خداوند و بندگانش نیز تعمیم داده می­شود. انسان چنانکه در یهودیت آمده است بنده یا برده نیست. او یک انسان آزاد است. مختار است که بین خیر و شر یکی را انتخاب کند. این موضوع دینی است که زرتشت در برابر پیروان خود قرارمی­دهد. اگر انسان اینچنین از آزادانه بودن انتخابش آگاه شده بر مسئولیتی که چنین انتخابی برای او دارد نیز آگاه است. هر غفرد در دین زرتشت باید پاسخگوی این انتخاب خود باشد.

 از متون اولیه­ی هند و ایرانی پیداست که مردمان به هم پیوسته­ی هند و ایرانی دو دسته خدایان را ارج می­نهادند. از یک سو اسوراها و از سوی دیگر دیوها. این دو دسته از خدایان سرنوشت کاملا متضادی در دو تمدن هند و ایران پیدا کردند. در هندوستان اسوراها به تدریج به موضع پایین افول کردند و فقط دیوها وجهه­ی خدایی خود را حفظ کردند و در ایران اهوراها بوند که ویژگی­های خدایی خود را نگه داشتند و دیوها بودند که به اهریمنی تنزل پیدا کردند. زرتشت کسی بود یا باید اینطور تصور کنیم که کسی بود که دیوها را کاملا بر کنار کرد. در میان اهوراهها فقط اهورامزدا را به عنوان خداوند راستین نگه داشت. در هر حال زرتشت همه­ی قدرت خود را متوجه دیوها و پرستندگان آنها کرده بود که به نوعی تاریخی، دشمنان جامعه­ی شبانی­ای بودند که زرتشت خود از آنها بود. 

زرتشت پیامبر بود و پیامبران غالبا مسائل را سیاه و سفید می­بینند . جناح خود را حقیقت و پارسایی و جناح مقابل را صرفا دروغ می­دانست. جامعه­ی او جامعه­ای چوپانی و برزگر بود که طایفه­ی خود را مراقبت می­کردند و محترم می­شمردند. این کشمکشها بین یک جامعه­ی شبانی که ثروتش در رمه و گاو و گوسفند است از یک سو و از سوی دیگر جامعه­ی چپاولگر قبیله­ای کوچگر بیابانگرد که به گله­داران و دام­پروارن سامانمند یورش می­بردند و دستبرد می­زدند، زمینه­ساز تعالیم زرتشت بود. (بویس، مری، 1384، 42-43) گروه اول پیروان راستی و گروه دوم پیروان دروغ بودند و هیچ صلح و سازشی نمی­تواند بین آنها اتفاق بیفتد مگر اینکه یکی به کلی تغییر روش بدهد و یا نابود شود. برای زرتشت هم مساله­ی خوبی کردن به دشمن مطرح نیست. همانگونه که برای یهودیان هنگام ورود به ارض موعود مطرح نبود. این نبرد تنها باید با مغلوب شدن یک طرف دعوا خاتمه پیدا کند اگر تغییر روش ندهند باید به آنها حمله کرد تا یا رانده شوند و یا کشته شوند.

متون زرتشتی دو روح اولیه را شرح می­دهند که هرگز با هم سازگاری ندارند. پیامبر درباره­ی دو روحی بحث می­کند که در آغاز هستی بودند، آنکه منزه بود به آنکه خبیث بود گفت: نه تفکر ما نه آموزه­های ما نه اهداف ما نه گزینشهای ما نه سخنان ما نه اعمال ما نه اعتقادات ما و نه روحهای ما با هم سازگاری ندارند. (یسن 45 بند 2) همچنین در جای دیگر می­گوید در آغاز دو روح که به صورت همزاد به وجود آمدند یکی به نیکی و دیگری به بدی در اندیشه و گفتار و کردار شناخته شده بودند. از این دو روح آنکه متعلق به دروغ بود کارهای بد را برگزید اما سپنتامینو پارسایی و راستی را برگزید. در جای دیگر می­خوانیم که این روح فرزند اوست. (یسن 47 بند 2-3)

این یعنی هم سپنتامینو و هم انگره مینو از اهورامزدا سرچشمه گرفته­اند. بعدها در آیین زروانی اینها با یکدیگر متناظر شدند و والد مشترک آنها زروان نام گرفت. به هر حال آنچه مسلم است این است که در سنت زرتشتی هرگز نیروی شر را مستقیما منتسب به خداوند نمی­کنند. خدای زرتشتی هرگز نمی­گوید که "من پدیدآورنده­ی نور و ظلمت هستم من خالق صفا و سلامتی و آفریننده­ی شر هستم. من یهوه صانع همه­ی اینها هستم" ( اشعیا 45:7). چنین اعتقادی در زرتشتی کفر به حساب می­آید.

اینکه دین زرتشتی تاثیر عمیقی بر فرقه­ی یهودی نشان داده شده در طومارهای بحرالمیت داشته از مدتها پیش تایید شده است. چنانکه از متون این طومارها برمی­آید در آنها یک نوع ثنویت دیده می­شود که به نظر می­رسد شبیه است با آنچه که زرتشت به آن معتقد بود و تبلیغ می­کرد. البته این اندیشه و باور در لباس یهودی است اما می­توان تشخیص داد که تاثیرات عمیقی از زرتشتی دریارفت کرده است. در بندهایی از این نوشته­ها می­خوانیم: خداوند انسان را آفریند تا بر دنیا تسلط داشته باشد و برای او دو روح تعبیه کرد تا بتواند تا زمان دیدار موعود با او  باشند. آنها روحهای صواب و خطا هستند. ریشه­های صواب در منزلگاه نور است و ریشه­های خطا از خاستگاه ظلمت... و گمراهی همه­ی فرزندان پارسایی توسط فرشته­ی ظلمت و همه­ی روحهایی که از گروه او هستند می­کوشند تا فرزندان نور به ورطه­­ی فساد ولغزش افتند. اما خداوند بنی­اسرائیل و فرشته­ی حقیقت او همه­ی فرزندان نور را کمک خواهد کرد. چون روحهای نور و ظلمت را او آفرید و بر عهده­ی آنها کارهایی نهاده و سر راه آنها رسالتی. یکی از آن روحها را خداوند در همه­ی دورانها تا ابد دوست دارد و از همه­ی اعمالش برای همیشه خشنود است اما دیگری را از مصاحبتش متنفر است و از همه­ی روشهای او تا ابد متنفر است (Burrows, Millar, 1956, 374)

آنچه در این بندها دیده می­شود مساله­ی دو روح خیر و شر است که توسط خداوند آفریده شده است. موضوح روح شر و موجودیت  شر در ادیبات یهود مساله­ای است که این دین به آن پرداخته است و تحت مضمون انگیزه­ی بدی در مقابل انگیزه­ی نیکی در آموزه­های تلمود به چشم می­خورد. این مساله که مفاهیم انگیزه­ی بدی و انگیزه­ی نیکی موجود در تلمود نیز تا چه اندازه تحت تاثیر باورهای زرتشتی بوده است پاسخی قطعی به آن نمی­توان داد اما در نوشته­های بحرالمیت آنچه که مشهود است تعابیری است که با یقین بیشتری ما را به این سمت هدایت می­کند که تاثیرات دین زرتشتی را در آنها قطعی بدانیم یا دست کم در آشنایی این دو حوزه­ی دینی با یکدیگر یقین کنیم. همراه شدن مضامین نور و ظلمت در کنار دو روح خیر و شر تاثیرات دین زرتشتی را در این متون تایید می­کند. البته تفاوتهایی در این بندها دیده می­شود که مربوط است به نوع جهانبینی زرتشتی و یهودی که باعث شده این مفاهیم و تعابیر شکل ظرف دینی که در آن ریخته شده­اند را به خود بگیرند.

مساله­ی اساسی در شهود زرتشتی همان است که هر یک از دو هستی ازلی نیک و بد گزینشی آگاهانه میان خوبی و بدی انجام داد، هرچند که ظاهرا این انتخاب بر اساس طبیعت خاص آنها بوده است. وجود این گزینش یک ناسازگاری ذاتی میان این دو مینو را به یک دشمنی فعال تبدیل کرد که با تصمیمی که اهورامزدا گرفت به صورت آفرینش و ضد آفرینش یا  زندگی و مرگ نمود پیدا می­کند. در پایان نیز اهورامزدا این نبرد بزرگی را تدارک دیده بود که با پیروزی پشت سر می­گذارد و می­تواند نیروهای بدی را نابود کند و بدین ترتیب به جهانی دست پیدا می­کند که تا ابد به دور از بدی خواهد بود.

آفرینش دامی است که اهریمن در آن به تله افتاده است. مقدسان و ایزدان، مینوها و موجودات انتزاعی هستند که  آنها نیز به عنوان رزمندگان اهورامزدا در این جدال کیهانی علیه اهریمن وارد نبرد شده­اند. انسان هم در راستای کمک به اهورامزدا و دیگر رزمندگان او در خط مقدم این نبرد قرار دارد. انسان نیز می­بایست نقش خود را در این جدال علیه اهریمن ایفا کند. با اندیشه­ی نیک، گفتار نیک، کردار نیک و همچنین با تولید مثل خود و با بارور ساختن زمین برای زندگی کردن در این نبرد شرکت می­کند. چرا که انسان، گیاه و حیوان آفریده­ها­ی اهورامزدا هستند و باید علیه مرگ بجنگند. مرگ که به وسیله­ی اهریمن وارد این جهان شده است.

بر اساس آنچه گفتیم زرتشتیان محملی برای زهد در هیچ نوع آن نداشته­اند. تعلیماتی که بنیادهای دین مسیحیت و مانوی را می­ساخته است و بر اساس اجتناب از لذات دنیوی و دوری گزیدن از موهبتهای زندگی و تحصیل ثروت و شادکامی دنیوی است، به هیچ عنوان در دین زرتشتی توصیه نشده است. خوار شمردن حیات جسمانی در نظر زرتشتیان کمتر از کفر نیست. از نظر آنها اهریمن مترادف با ماده نیست. آنگونه که برای مانویان بود. بلکه برعکس ماده ذاتا نیکوست و اهریمن مبداء معنوی خصمانه و مغایر با آفرینش مادی است همانگونه که نسبت به خداوند است. پس حرمت گزاری به پدیده­های جسمانی در فرهنگ زرتشتی اهمیت پیدا می­کند.

انسان پس از مرگ بر اساس مشارکتش در نبرد کیهانی مورد داوری قرار می­گیرد. پارسایان پاداششان بهترین هستمندی با جاودانگی و همبستگی با اندیشه­ی نیک است. (یسن 46 بند 12-14) آنها در منزلگاهشان در گرودمان (یسن 51 بند 15) شادی خواهند کرد. از طرف دیگر روح خبیث به عذاب دچار خواهد شد و نیروهای اهریمنی ناکار خواهند شد. با این اوصاف زندگی بعد از مرگ ادامه پیدا کردن زندگی رو زمین است که نوعی جسمیت را نیز در بر دارد. زیرا که برای زرتشت و پیروانش بقا به معنی وجود داشتن در روح و در جسم معنا پیدا می­کند و هستی مادی از اهمیت برخوردار است. برای اینکه این بقا واقعیت پیدا کند پیروان زرتشت چشم انتظار رستاخیز جسم در پایان زمان هستند.

باید به این نکته توجه کرد که فرشگرد یا احیای فرجامین آفرینش در دین زرتشتی با آنچه در تعالیم مسیحی بیان می­شود متفاوت است. این تفاوت نه تنها در ساختار روایات مشهود است بلکه حتی در مواردی با ساختارهای مشابه آخرالزمانی باز در کارکرد و درک دین­باوران از آن پدیده با یکدیگر متفاوت هستند. از همین رو است که در آخرالزمان زرتشتی آنچه برجسته شده است داوری فردی است تا داوری جمعی. در تعالیم زرتشتی روحها به صورت انفرادی به هنگام مرگ داوری می­شوند و برحسب استحقاقشان به بهشت یا جهنم می­روند.

در واقع بهشت زرتشتی تصویری است از هستی آنگونه که باید باشد. به دور از نیروهای اهریمنی و پلیدی­ها. این جهان بازسازی شده همان جهانی است که اهورامزدا در اول خلقت برای آن نقشه کشیده بوده است. اهریمن نیز با سپاه و لشگرش به دوزخ خواهد افتاد و تا ابد ناکار یا نابود خواهد شد. تصویری که در ناتوانی اهریمن در ادبیات زرتشتی به دست می­آوریم همان ایده­ی پرورانده شدن درک زرتشتی از هستی را نشان می­دهد. عذاب و عقوبتی که برای پلیدی­ها نیز در نظر گرفته شده تنها در راستای پاکسازی جهان از بدی­ها قرار دارد و با آنچه در ادبیات یهودی صرفا به عنوان اطفاء خشم خداوند در برابر نافرمانی­های بندگانش انجام می­شود متفاوت است. نکته­ی جالب توجه اینجاست که در دیانت زرتشتی خشم نه تنها به هیچ وجه نمودی از صفات خداوند دانسته نمی­شضود بلکه به عنوان نیرویی اهریمنی معرفی شده است. پس آنچه در عذاب و پاداش فرجامین در ادبیات یهودی و زرتشتی می­بینیم از حیث کارکرد و درک حوزه­های دینی با یکدیگر کاملا متفاوت است.

جمع­بندی فصل

این باور که جهان دارای ادوار است و روزی حیات به شکل کنونی­اش به پایان می­رسد، از دیرباز در دین زرتشتی وجود داشته است. چنانکه رد پای این باورها را در بخشهای باقی مانده­ی گاهان نیز می­توان یافت. برخی عبارات و بندهای گاهانی را می­توان از منظری فرجام­خواهانه تعبیر نمود. آموزه­های آخرالزمانی در دین زرتشتی متاخر بسط بیشتری یافت، تا آنجا که از اصول محوری این دین گشت و رفته رفته همه­ی جنبه­های حیات دینی زرتشتی را تحت الشعاع قرار داد. فرجام شناسی در دین زرتشتی نتیجه­ی منطقی داستان آفرینش در این دین است. تنها دلیلی خلق گیتی، آنگونه که در منابع زرتشتی آمده است این است که مکانی برای نبرد میان اهرمزد و اهریمن باشد. از این رو انسان و ایزدان همکاران اهرمزد در این نبرد کیهانی­اند و نهایتا آن آینده­ی آرمانی را رقم خواهند زد.

آخرالزمان زرتشتی به واسطه­ی متون پهلوی که در فاصله­ی سده­های 12-9 م نگاشته شده­­اند به شکلی نظام مند مطرح می­شود. اما اغلب دانشمندان معتقدند که این آموزه­ها، در سنت کهن گاهانی ریشه دارد که به دلایل مختلف در دوره­ی پس از سقوط ساسانیان صورت مکتوب یافتند. به هرحال آنچه در آن دوران تبیین می­شده است با آنچه که از متون حاضر به دست می­آید متفاوت بوده است. در دوره­ی ساسانیان، پادشاهی ساسانی در پی تثبیت شرایط سیاسی و اجتماعی خود بود و از این رو اشاره به قریب الوقوع بودن آخرالزمان چندان منطقی به نظر نمی­رسید بنا بر این در آثار موبدان ساسانی اشاره­ی چندانی به این باورها نمی­شود.

بعد از فتوحات اعراب و در پی نابسامانی­ها و ناکامی­های به وجود آمده برای زرتشتیان اندیشه­های نجات­بخشی قوت گرفت. فضای سیاسی موجود در آن دوران و شرایط سخت زندگی زرتشتیان تحت سلطه­ی اعراب امکان طرح باورهای آخرالزمانی را بیش از پیش مهیا نمود. متونی که در این دوران تدوین شده­اند بیشتر تحت تاثیر این واقیعت تاریخی قرار گرفته­اند. برخی تعابیر آخرالزمانی زرتشتی بازگو کننده­ی حال زرتشتیان آن روزگار بوده است و با اغراقهایی ادبی به عنوان پیشگویی دوران آینده بازگو شده است.

از طرف دیگر پیشینه­ی غنی اسطوره­ای هندواروپایی و هندوایرانی نیز جابجا در خلال روایات آخرالزمانی زرتشتی قابل مشاهده است. هرچند که برخی از این داستانها در اصل خود نمودی آخرالزمانی ندارند، اما با قرار گرفتن در این روایات خود را با سیر داستان آخرالزمان زرتشتی تطبیق داده­اند.آموزگار، ژاله. (1384). تاریخ اساطیر ایران. تهران: سمت.

_ بهار، مهرداد. (1385). بندهش. تهران: توس.

_ بویس، مری. (1384). زرتشتیان. ترجمه­ی عسگر بهرامی. تهران: ققنوس.

_ پورداوود، ابراهیم. (1377). یشتها، جلد اول. چاپ اول. تهران: اساطیر

_ پورداوود، ابراهیم. (1377). یشتها، جلد دوم. چاپ اول. تهران: اساطیر

_ راشدمحصل، محمدتقی.(1381). نجات بخشی در ادیان. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.

_ عریان، سعید. (1371). متون پهلوی. چاپ اول. تهران: نیلوفر.

 

_ Boyce, Mary. (1998). “Apocalyptic in Zoroastrianism”. Encyclopedia Iranica, Ehsan Yarshater (ed) , vol2, California: Mazda Publisher.

_ Burrows, Millar. (1956). The Dead Sea Scrolls. New York: Viking Press.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

دعا برای دفع جن /پری/دیو


 

 

خواندن آیه الکرسی و چهار قل و حمل کردن این دعا ها که مانع نزدیک شدن جن به انسان می شود.

در خواص السوّر آمده است؛امام صادق علیه السلام فرمود:پسوره مبارکه «احقاف»را به جهت رفع دیو و پری هفت بار بخواند و نیز منقول است که هر کس این سوره را بنویسد و با خود نگه دارد از شر دیو و پری در امان خواهد بود و در خواب و بیداری از همه محظورات محفوظ ماند و اگر شب آن را زیر بالین گذارد ، هیچ آسیبی در موقع شب به او نرسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

تعبیر خواب دیو

 

 

محمدبن سیرین گوید :

دیو در خواب دیدن دشمنی بزرگ است مکار و فریفته. اگر کسی بیند که دیو او را دنبال کرد، دلیل که توبه باید کرد از کارهای ناصواب تا دشمنان قصد او نکنند و بر وی ظفر نیابند. اگر بیند که با دیو جنگ کرد و بر وی غلبه کرد، دلیل که دین او درست و قوی است.

 

 

 

 

ابراهیم کرمانی گوید :

اگر کسی دیو را خرم و شادمان بیند، دلیل که به فساد آید و به هو ا و شهوت مشغول شود. اگر دیو را غمگین بیند، دلیل که به صلاح و عبادت مشغول شود. اگر بیند که دیو جامه از تن برکشید، دلیل که اگر عامل بود از عمل معزول شود. اگر دهقان بود، وی رامحنت رسد. اگر بیند که دیوان او را اسیری بردند، دلیل که به رسوائی مشهور شود. اگر بیند که با دیو صحبت کرد، دلیل که گناهی بزرگ از وی صادر شود. اگر بیند که با دیوان سخن گفت، دلیل است با دشمن اهل صلاح یکی بود و ایزد تعالی مراد ایشان ندهد.

 

 

اسماعیل بن اشعث گوید :

اگر بیند که با دیو طعام و شراب میخورد، دلیل بود که بر فساد گراید و مطاوعت دیو کند. اگر به خلاف این بیند، دلیل است که بر راه صلاح و خیر آید و تابع دین شود. اگر بیند دیو را بگرفت یا دیو در شکم او شد، دلیل که به فساد مشغول شود.

 

حضرت امام جعفر صادق فرماید :

دیدن دیو در خواب بر شش وجه است.

اول: دیدار دشمن.

دوم: فساد و خرابی دین.

سوم: شهوت و هوای نفس.

چهارم: از طاعت دور بودن( درماندن از بندگى و اطاعت خدا).

پنجم: از اهل اصلاح دوری جستن( دورى جستن از افراد با تقوا و درستکار).

ششم: خوردن چیزی حرام(حرامخواری).

 

منوچهر مطیعی تهرانی گوید :

دیو نفس پلید است چه مال خودمان و چه شخصیت نهفته و کثیف دیگران که گاه چهره نشان می دهد و فتنه و آشوب می آفریند. به زبان دیگر دیو شخصیت دوم و مضاعف ماست. نفس اماره ماست که گاه کنترل می کنیم و گاه عنان آن از دستمان بیرون می رود. اگر دیدیم که دیو خوشحال است و می خندد به فساد و تباهی میل می کنیم و اگر دیو غمگین بود کارهای خیر و خوب انجام می دهیم. اگر دیو ما را گرفت تسلیم هوای نفس می شویم و اگر دیو در تعقیب ما بود وسوسه می شویم. اگر بر دیو سوار شدیم یا غلبه کردیم به صلاح می گراییم .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

فهرست روستاهای اردبیل(قسمت دوم)

 

نویسنده :بهروز صبوری
 
 
دیولق مرکزی دهستان سردابه ۱۱۳۷
رضی‌آباد مرکزی دهستان شرقی ۲۷۲
رویندزق مرکزی دهستان غربی ۲۹۷
سامیان مرکزی دهستان کلخوران ۱۰۷۰
ساوجبلاغ مرکزی دهستان ارشق شرقی ۲۶۱
سلطان‌آباد مرکزی دهستان کلخوران ۱۷۵۲
شام‌اسبی مرکزی دهستان بالغلو ۲۱۴۸
شبلو هیر دهستان هیر ۶۱۷
شریف‌بیگلو مرکزی دهستان ارشق شرقی ۴۷۰
شهریور مرکزی دهستان سردابه ۴۷۴
شیخ‌احمد مرکزی دهستان غربی ۷۳۱
شیشه‌گران مرکزی دهستان سردابه ۲۵۰
صومعه مرکزی دهستان کلخوران ۱۳۶۸
طالب‌قشلاقی مرکزی دهستان ارشق شرقی ۲۱۴۰
عباس آباد هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۱۴۵
علی‌قشلاقی مرکزی دهستان غربی ۳۱۴
عموقین مرکزی دهستان سردابه ۱۳۱۸
قره‌تپه‌سبلان مرکزی دهستان سردابه ۸۷۷
قره‌لر مرکزی دهستان کلخوران ۷۹۲
قزل قیه هیر دهستان هیر ۱۰۹۵
کردعلی هیر دهستان هیر ۲۴۷
کردقشلاقی مرکزی دهستان غربی ۴۰۵
کردکندی مرکزی دهستان سردابه ۲۲۲
کرکرق مرکزی دهستان کلخوران ۱۳۹۳
کرگان هیر دهستان هیر ۹۸۸
کریق هیر دهستان هیر ۱۷۵۶
کلخوران شیخ مرکزی دهستان کلخوران ۳۰۶۹
کلخوران هیر دهستان هیر ۳۹۰
کمی‌آباد مرکزی دهستان شرقی ۵۶۳
کولانکوه مرکزی دهستان غربی ۴۱۸
کوهساره هیر دهستان هیر ۶۱۲
گرجان مرکزی دهستان سردابه ۹۳۶
گل‌تپه مرکزی دهستان ارشق شرقی ۲۰۶
گل‌مغان مرکزی دهستان بالغلو ۶۰۹۴
گلی مرکزی دهستان بالغلو ۲۱۱
گندیشمین مرکزی دهستان غربی ۱۰۳۴
گنسول‌کندی مرکزی دهستان سردابه ۶۰۳
گورادل هیر دهستان فولادلوی شمالی ۳۷۷
گورقلعه هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۳۵۶
گیلان‌ده مرکزی دهستان کلخوران ۸۷۷
لله‌لو مرکزی دهستان ارشق شرقی ۲۵۵
محمودآباد هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۲۰۴
معصوم‌آباد مرکزی دهستان غربی ۶۱۷
ملاباشی مرکزی دهستان بالغلو ۳۵۳۱
ملایوسف مرکزی دهستان بالغلو ۴۷۵۲
میجندی مرکزی دهستان غربی ۶۸۱
نوران مرکزی دهستان بالغلو ۹۱۸
نوشهر هیر دهستان فولادلوی شمالی ۱۷۰۴
نیار مرکزی دهستان شرقی ۸۴۰۵
وکیل‌آباد مرکزی دهستان سردابه ۸۸۸
یایچی هیر دهستان هیر ۲۶۱
ینگجه‌رضابیگلو مرکزی دهستان سردابه ۴۰۳
ینگجه‌ملامحمدحسن مرکزی دهستان غربی ۸۲۲
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

فهرست روستاهای شهرستان اردبیل(قسمت اول)


 

 
نام بخش دهستان جمیعت (سرشماری ۱۳۸۵)
ابربکوه مرکزی دهستان غربی ۲۱۱
ارالوی بزرگ هیر دهستان فولادلوی شمالی ۲۲۷۶
ارالوی کوچک هیر دهستان فولادلوی شمالی ۷۱۶
اروانق مرکزی دهستان سردابه ۲۶۹
امیدچه مرکزی دهستان سردابه ۱۷۱۰
انزآب‌علیا مرکزی دهستان کلخوران ۱۵۸۱
اینلو هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۵۸۲
ایوریق هیر دهستان فولادلوی شمالی ۱۴۶۳
آقاباقر مرکزی دهستان شرقی ۱۲۶۶
آق‌بلاغ‌آقاجان‌خان مرکزی دهستان شرقی ۱۸۰۲
آق‌بلاغ‌رستم‌خانی مرکزی دهستان شرقی ۱۸۳۷
آق‌چه‌کند مرکزی دهستان کلخوران ۵۶۷
آلوچه‌فولادلو هیر دهستان فولادلوی شمالی ۳۳۶
بنفشه‌درق مرکزی دهستان بالغلو ۳۳۹
بودالالو هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۴۵۱
بیله‌درق هیر دهستان هیر ۴۰۳
پیراقوم مرکزی دهستان شرقی ۱۵۶۹
پیرالقیر مرکزی دهستان بالغلو ۴۳۲
تازه‌کندشریف‌آباد مرکزی دهستان کلخوران ۷۳۵
تپراقلو مرکزی دهستان شرقی ۸۸۸
تقی‌دیزج مرکزی دهستان ارشق شرقی ۴۱۵
جبه‌دار مرکزی دهستان غربی ۱۵۲۹
جمادی مرکزی دهستان سردابه ۳۵۷
جمایران مرکزی دهستان ارشق شرقی ۴۲۱
جیاوان هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۲۲۶
چناقرود مرکزی دهستان سردابه ۲۴۸۰
چنذانق مرکزی دهستان شرقی ۷۲۸
حسن‌باروق مرکزی دهستان بالغلو ۶۲۱
حسنعلی‌کندی مرکزی دهستان سردابه ۲۱۳
حفظ‌آباد هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۲۷۱
حکیم‌قشلاقی مرکزی دهستان بالغلو ۱۳۱۲
حمل‌آباد مرکزی دهستان سردابه ۱۰۴۱
خانقاه هیر دهستان هیر ۴۶۹
خشکه‌رود مرکزی دهستان سردابه ۸۴۰
خلیل‌آباد هیر دهستان فولادلوی شمالی ۱۹۵۵
خیارک مرکزی دهستان سردابه ۳۱۸۳
دلیلو هیر دهستان فولادلوی جنوبی ۳۳۵
دمدمه هیر دهستان هیر ۲۴۲
دیجوجین مرکزی دهستان سردابه ۱۱۴۴
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

شرح روایت حب الوطن من الایمان

 

 با توجه به مانورهای تبلیغاتی راجع به حدیث فوق، لازم است به نکات ذیل توجه کامل شود:

الف  قبل از هر چیز باید متذکر شد که «وطن» کجاست؟ وطن، مقصد و مأوای مسافر است. مسافر رنج سفر را تحمل می‌کند تا به وطن برسد و همین که به وطن رسید، دیگر به او مسافر اطلاق نمی‌گردد. پس وطن جای ماندن است و نه گذر برای رفتن. حال با توجه به تعریف صحیح فوق، باید دید که وطن یک انسان «صرف نظر از ایرانی، عرب یا ... بودن» کجاست؟ بدیهی است که دنیا محل گذر است و انسان در این دنیا مسافر است. از مبدأیی آمده و به سوی مقصدی می‌رود و در آن جا مقیم شده و دیگر خارج نمی‌شود. آنجا دیگر محل گذر و عبور برای رسیدن به یک مکان دیگر نیست. لذا «وطن» اصلی انسان در جهان‌بینی توحیدی، جوار قرب الهی و جنة المأوا و فرودس برین است. همان که در زبان فارسی به آن «بهشت» می‌گوییم. بهشت وطن اصلی انسان است و حب بهشت از ایمان است. یعنی فقط کسانی که به خدا و معاد اعتقاد و ایمان دارند، مشتاق بهشت هستند و نه دیگران. لذا فقط آنان به وطن رسیده و در آن سکنا و امنیت می‌یابند و نه دیگران.

 

«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ» (البقره - 82)

ترجمه: و کسانى که ایمان آورده و عمل صالح مى‏کنند اهل بهشتند و ایشان نیز در بهشت جاودانند.

ب – حب الوطن من الایمان، یعنی محبت به وطن «از» ایمان است، نه این که خودش ایمان است. یعنی کسی به وطنش محبت دارد که ایمان به خدا داشته باشد و معمولاً کسانی که شعار از «وطن» می‌دهند و ایمانی به خدا و اسلام ندارند، در کوچک‌ترین امتحان‌ها خود را می‌بازند و برای اندکی منافع بیشتر، زندگی راحت‌تر، دغدغه‌ی کمتر، درگیر نشدن با مسائل و مشکلات وطن و ... به آمریکا، اروپا و اخیراً مالزی تشریف می‌برند و از راه دور شعار برای وطن می‌دهند و از هم وطنان نیز بیزارند و به آنها به چشم حقارت و عقب ماندگی نگاه می‌کنند و سعی دارند که در ظاهر و باطن خود را از آنان نشمارند. اما آن کسانی که به خدا ایمان دارند، ایستادگی کرده و با تحمل تمامی مشکلات و حتی استقامت (چه در داخل باشند و چه در خارج) تا پای شهادت، در حفظ و استیلای وطنشان کوشا هستند.

پ – ناسیونالیسم و هیچ ایسم دیگری برای «عباد الرحمن» یعنی بندگان خدا، اصالت و حقانیتی ندارد. لذا مؤمنین ضمن علاقه و حفظ و استیلای وطن به مفهوم کشورشان، از هر گونه گرایشی به جز گرایش به پروردگار عالم دوری می‌جویند و آن را باطل می‌شمارند.

برای کسانی که معتقد به «ناسیونالیسم» هستند، دو راه بیشتر وجود ندارد: یا به خدا و معاد اعتقاد دارند و یا خیر؟ اگر اعتقاد دارند، می‌دانند که خداوند ارزشی برای مرزهای جغرافیایی که ما وضع کردیم قائل نبوده و فقط تقوا (ایمان و عمل صالح) را ملاک قرار داده است. نه در بهشت و نه در جهنم جای مخصوصی برای ایرانی‌ها یا اتباع کشورهای دیگر قرار نداده است. و اگر اعتقادی ندارند، نباید به حدیث متوسل شده و سخن از ایمان بگویند. و در این صورت نیز هیچ فرقی نمی‌کند که در کجای این دنیا متولد شده باشند.

مضاف بر این که اساساً «ناسیونالیسم» اصالتی ندارد. به عنوان مثال: سؤال می‌کنیم که: کشور یا وطن شما که معتقد به ناسیونالیسم هستید کجاست؟ می‌گوید: ایران! جانم فدای ایران! حال سؤال می‌کنیم: کدام ایران؟ ایران دویست یا صد سال پیش یا ایران امروز؟ یا ایران فردا؟ دو یا سه قرن پیش کشورهای آذربایجان، تاجیکستان، بخشی از افغانستان، ترکمنستان و...، همگی از‌ استان‌های ایران بودند و اگر به پانزده یا بیست قرن پیش برگردیم، گستره‌ی مرزهای غربی جغرافیایی ایران تا نزدیکی‌های یوگسلاوی بود! حال شما به کدام وطن معتقد هستید و عشق می‌ورزید؟ اگر بگوید: وطن امروز و مرزهای امروز، معنایش این است که اگر فردا استان دیگری را از ایران جدا کردند، من دیگر آن را ایران نمی‌دانم و علاقه‌ای هم به آن ندارم. پس، بردند که بردند! این نهایت عشق به وطن یک ناسیونالیست است.

جالب آن که کسانی که دم از ناسیونالیسم می‌زدند، امروزه در عین حال که آن را برای مقابله با اسلام‌گرایی در میان مسلمانان هر کشوری تبلیغ می‌کنند، خود سخن از برداشتن مرزها و حکومت جهانی می‌رانند! اما، مسلمانی که باید در اندیشه‌ی حکومت جهانی باشد را درگیر خرافاتی چون ناسیونالیسم می‌کنند؟!

ت – اگر چه شاید شهید راه وطن، از آن جهت که دیدگاه گسترده‌تری داشته و شعاع مسئولیت پذیریش بیشتر بوده، از جایگاه و مقام بالاتری نسبت به کشته‌ی راه پول، کشته‌ی راه شهوت، کشته‌ی راه فساد و ... برخوردار باشد، اما شهید راه خدا کسی است که در راه خدا کشته می‌شود. یعنی حتی اگر از وطن دنیایی‌اش، ناموس‌اش، سرمایه‌های ملی‌اش، فرهنگ جامعه‌اش نیز دفاع می‌کند و در این دفاع مقدس کشته می‌شود، به امر خدا، در راه خدا و برای خداست.

اینک یک سؤال طرح می‌کنیم: فرض بگیریم یک نفر آمریکایی مسلمان است. (که بسیاری از آنها مسلمان هستند). بدیهی است حب وطن به معنای ناسیونالیستی‌اش که فقط مخصوص ایرانیان نیست، او هم باید حب وطن داشته باشد. حال دولت و حتی ملت‌اش علیه مسلمانان عالم ایستادند، منافع خود را در تصرف نظامی کشورهای اسلامی دیدند، نسل کشی مسلمانان را در اولویت برنامه‌های خود قرار دادند، جوانان هم وطن را برای جنگ و کشورگشایی به سربازی برده و به کشورهای اسلامی گسیل داشته و دستور قتل عام دادند و ...! حب وطن به معنای ناسیونالیستی‌اش، ایجاب می‌کند که آنها در راه وطن، کشورگشایی و مسلمان کشی کنند، حال تکلیف این فرد مسلمان آمریکایی چیست؟ آیا باید از اسلام و مسلمین دفاع کند، یا از منافع آمریکا؟

پس، حب وطن از ایمان است. یعنی کسانی که ایمان به خدا و معاد دارند، کسانی که واقعاً مسلمان هستند، وطن نهایی را می‌شناسند و کشورشان را نیز در راه خدا دوست دارند و به امر خدا از آن محافظت می‌کنند و زیر بار ظلم و زور و تزویر نمی‌روند و خود و وطنشان را به چند اتوبان یا چند برج یا ... فرنگی نمی‌فروشند. آنها هستند که ضمن «ایران  ایران» گفتن و مردم فریبی، با دشمنان ایران و اسلام هم صدا نمی‌شوند. نمی روند در پاریس یا لندن یا نیویورک زندگی کنند و از شبکه‌های صهیونیستی مثل «بی‌بی‌سی یا سی‌ان‌ان» با اسرائیلی‌ها و منافقین هم صدا نمی‌شوند. آنها به دنبال منافع دنیایی خود هستند. به وطن‌شان هیچ علاقه‌ای ندارند، چون هیچ ایمانی به خدا، اسلام و قیامت ندارند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری

کم توجهی دولتهای گذشته به روستای دیولق

 

روستای دیولَق، شاهدی بر فقر و رنج دختران 

روستای «دیولق» در 16 کیلومتری شهرستان اردبیل قرار دارد که یک بار در زلزله سال 1376، صد در صد تخریب شده و از نو در طرف دیگر روستا بازسازی شده است. این روستا با اینکه فاصله زیادی با شهر ندارد، اما هنوز فرهنگ و سنن خود را حفظ کرده است.

اهالی این روستا می گویند: قبلاً غاری در آنجا وجود داشته که جایگاه دیوها بوده، و در زلزله سال 76، هم دهانه این غار باز شده است. لذا به این روستا «دیولق» می گویند. این روستا حدود 250 سال قدمت دارد.

 

در لحظه اول ورود به این روستا، اولین منظره ای که توجه آدم را جلب می کند، روستایی تخریب شده در اثر زلزله است که از هر طرف، روستای جدید قابل مشاهده است.

اهالی این روستا اگر چه مناظر دلخراشی را از تخریب خانه های خود در ذهن دارند، اما هنوز با امیدواری و پایداری با مشکلات مبارزه می کنند و از هیچ تلاشی برای آبادی هرچه بهتر روستای جدید خود دریغ نمی ورزند.

 

بیشتر دختران این روستا از تحصیل محروم هستند؛ چرا که دبستان دختران با پسران با هم است. دخترهای این روستا از بدو تولد در خانه هستند تا ازدواج کنند یعنی برای هیچ کاری از خانه بیرون نمی روند الاّ همراه پدران و برادران خود برای کار در مزرعه. اقتصاد اهالی «دیولق» فقط از دامداری و کشاورزی است، که آن هم با مشکلات فراوان روبه رو است. دختران هیچ سرگرمی یا کار دیگری ندارند. بیشتر از همه، آنها از محدودیت بیش از اندازه ای که خانواده ها برایشان در نظر می گیرند، ناراحت هستند. به محض ورود به روستا، دختران از دید هر تازه وارد مرد یا زنی می گریزند. لباس محلی دختران هفت تکه است، که هر تکه از هشت متر پارچه و یک پیراهن بلند تشکیل می شود. دخترانِ «دیولق» حتی مجبور هستند بنا به عرف جامع شان این لباس سنگین را بپوشند. دختران از نداشتن صنایع دستی و بی توجهی به آنان در آموزش قالی و کارهای دستی شکایت دارند و بزرگ ترها از کمبود امکانات؛ و می گویند دختران عمرشان را در گوشه خانه ها می گذرانند و پسران روزها در گوشه دیوارها دنبال سایه اند و شب ها کافه نشین. کارشان فقط کشاورزی است که آن هم فقط یک فصل است، که گاهی هست و گاه نیست.

مسئول بهداشت این روستا می گوید: «این روستا یک خانه بهداشت دارد با امکانات بسیار محدود که توسط دو بهیار آقا و خانم که به طور تجربی آموزش دیده اند، اداره می شود. آنها سعی می کنند جمعیت روستا را تحت پوشش داشته باشند و روزانه جوابگوی بیست الی سی نفر هستند.»

سن ازدواج به گفته مسئول خانه بهداشت روستا بین 12 الی 20 سال است که به شکل کاملاً سنتی برگزار می شود. بدین صورت که دختر و پسر تا موقع ازدواج همدیگر را نمی بینند. مادر پسر هر دختری را بپسندد، او را انتخاب کرده با مرد خانواده و بزرگ فامیل مشورت می کند. بعد به خانواده دختر خبر می دهند. اگر آنها یعنی خانواده دختر موافق بودند، یک روسری و انگشتر و شیرینی که به آن «شَلْتِه» می گویند، می برند و دختر را نشان می کنند. بعد طی یک مراسم و دعوت از اهالی روستا جشن شیرینی خوران و عقد صورت می گیرد و نامزدی دختر و پسر را اعلام می کنند. یکی از مادران که خود دختر عقدکرده دارد، می گوید: «تا دو سال قبل با اسب عروس را می بردند اما حالا ماشین می آورند و به طریقه شهر عمل می کنند. بعد از عقد تا روز عروسی که بسته به قرارداد طرفین از 6 ماه تا 2 سال است، داماد حق دیدن عروس را ندارد، تا او را به خانه خود ببرد. بعد از آن هم در آئین آنها طلاق معنا ندارد. لباس سفید و کفن سفید قانونی در روستاست. آمار طلاق اینجا زیر صفر است.»

«دیولق» یک دبستان و راهنمایی پسرانه دارد. آقای جعفر رئیس زاده، مدیر مدرسه راهنمایی از مشکلات می گوید و کمبود امکانات. و اینکه اینجا وضع اقتصادی خیلی بد است. دختران به دنیا می آیند که کار کنند، فقط همین. از صبح تا شب، در خانه یا سرِ مزرعه یا رسیدگی به دام ها. وی می گوید: بیشتر خانواده ها با تحصیل بچه ها مخصوصا دخترها مخالفند و این کار مشکل فرهنگی و اقتصادی در پی دارد. خانواده های پرجمعیت و نبود حمام هم بر مشکلات بهداشتی بچه ها می افزاید. بیشتر پدرها از گذراندن وقت دختران در مدرسه ناراحت اند و می گویند: «عوض آن کار بیا به من در مزرعه و ... کمک کن.» انگیزه تحصیل هم در بچه ها کم است. کمتر بچه ای پیدا می شود که پدرش مشتاقانه بیاید و تحصیل او را دنبال کند. چند نفر از بچه ها هم مشکل مالی دارند. از لحاظ شنیداری، دیداری، یا حتی ناراحتی قلبی، هر قدر هم از اولیا می خواهیم، مسئله را دنبال نمی کنند؛ فقط منتظرند بچه از پا بیفتد آن وقت شاید یک کاری بکنند. می گویند حالا که سالم اند و سرپا.

آقای رئیس زاده برای تحصیل دختران فعالیت های بسیاری انجام داده چرا که این دختران، مادران فردا هستند، اما گویا کسی اهمیت نمی دهد. طبق آمار 35 نفر دختر واجد شرایط برای ثبت نام در اول دبستان وجود دارد ولی خانواده ها اجازه نمی دهند دختران شان با پسرها در یک کلاس بنشینند.

مدیر این مدرسه می گوید: اگر روزی حیوانی مریض شود صاحبش فوری ماشین می گیرد و او را برای معالجه به شهر می برد، اما ما دانش آموزی داریم که مدت هاست از بیماری قلبی رنج می برد. وقتی حالش به هم می خورد آدم دلش آتش می گیرد اما وقتی به پدرش می گوییم، در نهایت می گوید برو از مغازه یک قرص بگیر بخور. اهمیت نمی دهند، بی تفاوت هستند، می گویند حالا سرِپاست، از پا که افتاد اقدام می کنیم.

تازه همین مدرسه دیوار و حیاط ندارد و بچه ها امکانات تفریحی و ورزشی ندارند. بچه ها از نبود توپ و زمین بازی گله می کنند. اعضای شورای شهر از مشکلات و مخصوصا بزرگ ترین مشکل شان که زلزله بوده است، می گویند. اینکه چگونه در آن زمستان سخت، بچه ها را از زیر آوار در آورده و زیر چادرهای سرد و یخ زده زندگی کرده اند.

تبعات زلزله هنوز در این روستا دیده می شود. اعضای شورای شهر معتقدند که با وامی که بانک ها برای آبادی دوباره روستا به آنها دادند، آنان به شدت مقروض شده اند و حالا مجبورند برای حل مشکل شان به اداره های مختلفی بروند ولی هر اداره ای آنها را سر می دواند و آنان چاره ای ندارند جز اینکه این پول را بپردازند و در وضعیت اسفبار این روستا و کوچه های آن که عبور و مرور از آنها تقریبا غیر ممکن است، زندگی کنند.

«سخاوت قوی پنجه» یکی از اعضای شورای اسلامی روستا می گوید: گلایه ما از مسئولین امر به خاطر این است که وقتی که زلزله خانه های ما را ویران کرد، اینها آمدند و به ما وام دادند. وام را هم دست کسی ندادند تا ما بدانیم چقدر باید سود بدهیم، کسی نفهمید. فقط به ما گفتند که سفته ها را امضا کنیم. ما هم چون بچه هایمان را در برف و بوران گم کرده بودیم، در بدترین وضعیت و وحشتناک ترین شرایط بودیم حاضر بودیم جان مان را بدهیم، اما بچه هایمان زنده بمانند. پس چاره ای نداشتیم. خوب به هر حال دست شان درد نکند، ما را پناه دادند. اما حالا مشکلات بی شماری داریم و روستا در وضع خوبی نیست.

یک روز آمدند گفتند برای درست کردن کوچه خود یاری بدهید. ما هم در عرض یک روز پول جمع کردیم و دادیم، اما حالا چهار سال است کسی نیامده بگوید در این کوچه که بچه 6 ساله به هیچ وجه نمی تواند عبور و مرور کند، چگونه سر می کنید.

در ضمن من 6 دختر دارم که هر شش تای آنها بی سوادند، اینجا مدرسه دخترانه ندارد. چند بار نامه داده ایم، چند بار پی گیری کرده ایم، کسی جواب درست و حسابی به ما نمی دهد. در زمان خودِ من، مدرسه و درس خواندن وجود نداشت، حالا هم نیست. بچه های من هم بدبختی هایی را که من کشیدم، خواهند کشید. اگر این طور پیش برود، ما مجبور به مهاجرت هستیم. حالا هم

تقاضا داریم مسئولین به روستای «دیولق» رسیدگی کنند. صدها جوان بیکار در این روستا داریم، کوچه هایمان خراب است. حمام نداریم، مدرسه نداریم، نانوایی و شعبه نفت همه به خاطر نبود راه درست و حسابی مشکل پیدا کرده است. یک مدرسه داریم که آن را هم خودمان ساختیم و دادیم دست آموزش و پرورش که آن هم پسرانه است. ما اجازه نمی دهیم دختران مان با پسران در یک جا درس بخوانند. آیا انصاف است یک دختر را بفرستیم میان بیست پسر. تعصب ما قبول نمی کند. ما روستایی هستیم. بینش ما سنتی است. نمی توانیم قبول کنیم. 400 خانوار در این روستا هست. در این اطراف، بزرگ ترین روستا «دیولق» است و تاریخ، نشان نداده یکی بیاید و بگوید شما اینجا چگونه زندگی می کنید؟ چهار سال است چشم به راه دوخته ایم بیایند کوچه های ما را درست کنند. همه جا رفتیم. فرمانداری، بخشداری، بنیاد مسکن و ... همه حرف می زنند، عمل نمی کنند. علت چیست نمی دانم؟

این عضور شورای روستا اضافه می کند: «حمام و نانوایی در هر روستایی هست. اینجا می گویند شما 6 میلیون بدهید حمام را زیرسازی بکنید بعد ما بیاییم نما درست کنیم. آخر اگر ما 6 میلیون داشتیم اینجا چه می کردیم. کشاورز و کارگر اینجا از پا افتاده است. کاندیدای مجلس می گویند به من رأی بدهید هر کاری بخواهید می کنیم. رأی دادیم رفتند مجلس، دیگر همه چیز از یادها رفت. ماند چهار سال دیگر دوباره بیایند و ... .»

یکی دیگر از اعضای شورا از مشکلات کشاورزی می گوید و اینکه دارو نیست، کود نیست، دکتر نیست و فقط مشکل کشت محصولات هست. کشاورزی سود که نمی دهد هیچ، بیشتر مواقع ضرر هم می دهد. اینجا همه زیر خط فقر زندگی می کنند و این وظیفه مسئولین است که به اینجا رسیدگی کنند. امام خمینی فرموده اند: صاحبان اصلی انقلاب زاغه نشینان و پاپرهنگانی هستند که همه چیزشان در راه آن فدا کردند.

مشکلات این روستا و دختران آن بسیار بود و امیدواریم که همه دست به دست هم دهند تا ایرانی آباد بسازیم و تمامی روستاهای کشورمان سبز و خرم باشند.

پیام زن - مرداد 1382، شماره 137

فرشته سیفی ـ خلخال

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
بهروز صبوری