گزارشی زیبا از خبرنگارمجله پیام بانک آقای سهیل ایلداری:
مهمان ناخوانده
ساعت 7 صبح بانک بودم. هوا دلنشین و خواستنی. تصمیم گرفتم چون فرصت کافی دارم تو محوطه بانک گشتی بزنم و هوایی تازه کنم. از دیدن مناظر پاییزی و گلهای رنگارنگ لذت ببرم و عکسی از این همه زیبایی بردارم.
معمولا این وقت صبح، همکاران انتظامات دور و بر برکه آب، مشغول ورزش هستند ولی امروز قدری زودتر از همیشه محوطه را ترک کرده بودند.
از دور چشمم به یکی از همکاران انتظامات میافتد که نگاهش به نقطه ای خیره مانده...
نزدیکتر میروم و دم زیبایی را لابلای بوتهها می بینم.
و قدری جلوتر...
بله! بچه روباه زیبایی است که داخل محوطه چرخ می زند و دنبال لقمه نانی میگردد.
بسیار رام و اهلی به نظر می رسد. هیچ علامتی از خوف و هراس بر چهره ندارد. نگاهی به ما می اندازد و بدون توجه و با وقار، درحالی که گامهای نرمی برمیدارد و دم زیبایش هماهنگ با ریتم دویدن در هوا می رقصد، بی اعتنا در محوطه به گشت خود ادامه می دهد.
به آهستگی دنبالش میکنم تا هراسان نشود.تا دروازه میرداماد می رود.فکر میکنم اگر به خیابان شلوغ رود مردم چه واکنشی خواهند داشت... ولی قصد خروج ندارد و باز مسیرش را به داخل بانک کج میکند.
چند تن از همکاران هم می بینندش. لبخندی بر چهره آنها می نشیند ولی از این بیشتر ذوقی را در آنها برنمی انگیزد. راه می افتند که بروند سر کار.
در مجالی، لابلای گلها گم میشود.تصمیم می گیرم گشتی در محوطه بزنم. می بینم بهروز صبوری همکار انتظامات هم مشغول فیلمبرداری از این حیوان زیباست.
تقسیم کاری میکنیم؛ من عکس میگیرم و او فیلم. روبهک آنی در لابلای بوته های کاج پنهان می شود و سرانجام از چشمان ما دور میماند.
صبوری میگوید: شماری از همکاران انتظامات معمولا عصرگاهان این حیوان را دیده اند ولی این وقت روز و از این فاصله نزدیک تاکنون ندیده بودیمش.
این تصاویر و فیلم زیبا تقدیم چشمان قشنگتان...
هر چند میدانم کامنتهای زیادی را خواهیم گرفت که:
این مطلب یعنی چه!
این چه ربطی به پول و بانک دارد؟
چرا راجع به مجمع و حقوق کارکنان نمی نویسید؟ و...
ولی اشکال ندارد. به ریسکش می ارزد.