آماری که مری بویس از تعداد زرتشتیان در سال 1976 ارائه میکند 129 هزار نفر است( بویس، مری، 1384، 262) که با تعداد پیروان زرتشتی در سدههای پیش از اسلام قابل مقایسه نیست. زرتشتیان در برابر تاخت و تاز مهاجمان مسلمان شرایط ممتاز خود را از دست دادند تبدیل به اقلیت دینی شدند که شاید پیروان آن در مقایسه یا یهودیان نسبت به مصیبتهای تاریخی کمتر بردبار بودند. تعدادی از پیروان زرتشتی به هندوستان مهاجرت کردند و جامعهی موفق و محترم پارسیان را تشکیل دادند و تا امروز باقی ماندهاند. زادگاه این دین، ایران، تنها پذیرای 25 هزار نفر از پیروان آن است ( بویس، مری، 1384، 262). اهمیت دین زرتشتی مانند یهودیت در تعداد معتقدان آن نیست، بلکه بیشتر در تاثیری است که بر سایر ادیان گذاشته است. به ویژه بر دین فراگیر مسیحیت از طریق یهودیان تبعیدی بابل که به نظر میرسد با باورهای زرتشتی آشنا بودهاند. مسیحیت مدعی است که وارث پیامبران بنیاسرائیل است اگر این ادعا درست باشد همان اندازه وارث پیامبر ایرانی هم هست.
زرتشت یک پیامبر بود . با خدا سخن میگفت و به پاسخهای او گوش فرا میداد او پیامبری است که با اعلام میکند که دوستدار حقیقت و راستی است.( یسن 50 بند 6) او دوستدار خداوند زرتشتی است(یسن 42 بند 2). دشمن واقعی پیروان دروغ و حامی نیرومند پیروان راستی است.( یسن 48 بند 3) از آغاز آفرینش مادی از طرف خداوند به عنوان پیامبر معرفی شده است (یسن 44 بند 11) رابطهی خدا و پیامبر زرتشتی به نوعی گزینش است. یا حداقل آنچه در دین زرتشتی بر آن تاکید میشود این مطلب است که زرتشت دین درست را انتخاب کرده است. زرتشت ملزم نشده است چنانکه بعضی پیامبران یهود مقید شدهاند در التزام رکاب خداوند باشد. او در واقع قداست خداوند را میبیند و با بصیرت و خرد او را انتخاب میکند. این رابطهی آزادانه بین خداوند و پیامبرش به رابطهی خداوند و بندگانش نیز تعمیم داده میشود. انسان چنانکه در یهودیت آمده است بنده یا برده نیست. او یک انسان آزاد است. مختار است که بین خیر و شر یکی را انتخاب کند. این موضوع دینی است که زرتشت در برابر پیروان خود قرارمیدهد. اگر انسان اینچنین از آزادانه بودن انتخابش آگاه شده بر مسئولیتی که چنین انتخابی برای او دارد نیز آگاه است. هر غفرد در دین زرتشت باید پاسخگوی این انتخاب خود باشد.
از متون اولیهی هند و ایرانی پیداست که مردمان به هم پیوستهی هند و ایرانی دو دسته خدایان را ارج مینهادند. از یک سو اسوراها و از سوی دیگر دیوها. این دو دسته از خدایان سرنوشت کاملا متضادی در دو تمدن هند و ایران پیدا کردند. در هندوستان اسوراها به تدریج به موضع پایین افول کردند و فقط دیوها وجههی خدایی خود را حفظ کردند و در ایران اهوراها بوند که ویژگیهای خدایی خود را نگه داشتند و دیوها بودند که به اهریمنی تنزل پیدا کردند. زرتشت کسی بود یا باید اینطور تصور کنیم که کسی بود که دیوها را کاملا بر کنار کرد. در میان اهوراهها فقط اهورامزدا را به عنوان خداوند راستین نگه داشت. در هر حال زرتشت همهی قدرت خود را متوجه دیوها و پرستندگان آنها کرده بود که به نوعی تاریخی، دشمنان جامعهی شبانیای بودند که زرتشت خود از آنها بود.
زرتشت پیامبر بود و پیامبران غالبا مسائل را سیاه و سفید میبینند . جناح خود را حقیقت و پارسایی و جناح مقابل را صرفا دروغ میدانست. جامعهی او جامعهای چوپانی و برزگر بود که طایفهی خود را مراقبت میکردند و محترم میشمردند. این کشمکشها بین یک جامعهی شبانی که ثروتش در رمه و گاو و گوسفند است از یک سو و از سوی دیگر جامعهی چپاولگر قبیلهای کوچگر بیابانگرد که به گلهداران و دامپروارن سامانمند یورش میبردند و دستبرد میزدند، زمینهساز تعالیم زرتشت بود. (بویس، مری، 1384، 42-43) گروه اول پیروان راستی و گروه دوم پیروان دروغ بودند و هیچ صلح و سازشی نمیتواند بین آنها اتفاق بیفتد مگر اینکه یکی به کلی تغییر روش بدهد و یا نابود شود. برای زرتشت هم مسالهی خوبی کردن به دشمن مطرح نیست. همانگونه که برای یهودیان هنگام ورود به ارض موعود مطرح نبود. این نبرد تنها باید با مغلوب شدن یک طرف دعوا خاتمه پیدا کند اگر تغییر روش ندهند باید به آنها حمله کرد تا یا رانده شوند و یا کشته شوند.
متون زرتشتی دو روح اولیه را شرح میدهند که هرگز با هم سازگاری ندارند. پیامبر دربارهی دو روحی بحث میکند که در آغاز هستی بودند، آنکه منزه بود به آنکه خبیث بود گفت: نه تفکر ما نه آموزههای ما نه اهداف ما نه گزینشهای ما نه سخنان ما نه اعمال ما نه اعتقادات ما و نه روحهای ما با هم سازگاری ندارند. (یسن 45 بند 2) همچنین در جای دیگر میگوید در آغاز دو روح که به صورت همزاد به وجود آمدند یکی به نیکی و دیگری به بدی در اندیشه و گفتار و کردار شناخته شده بودند. از این دو روح آنکه متعلق به دروغ بود کارهای بد را برگزید اما سپنتامینو پارسایی و راستی را برگزید. در جای دیگر میخوانیم که این روح فرزند اوست. (یسن 47 بند 2-3)
این یعنی هم سپنتامینو و هم انگره مینو از اهورامزدا سرچشمه گرفتهاند. بعدها در آیین زروانی اینها با یکدیگر متناظر شدند و والد مشترک آنها زروان نام گرفت. به هر حال آنچه مسلم است این است که در سنت زرتشتی هرگز نیروی شر را مستقیما منتسب به خداوند نمیکنند. خدای زرتشتی هرگز نمیگوید که "من پدیدآورندهی نور و ظلمت هستم من خالق صفا و سلامتی و آفرینندهی شر هستم. من یهوه صانع همهی اینها هستم" ( اشعیا 45:7). چنین اعتقادی در زرتشتی کفر به حساب میآید.
اینکه دین زرتشتی تاثیر عمیقی بر فرقهی یهودی نشان داده شده در طومارهای بحرالمیت داشته از مدتها پیش تایید شده است. چنانکه از متون این طومارها برمیآید در آنها یک نوع ثنویت دیده میشود که به نظر میرسد شبیه است با آنچه که زرتشت به آن معتقد بود و تبلیغ میکرد. البته این اندیشه و باور در لباس یهودی است اما میتوان تشخیص داد که تاثیرات عمیقی از زرتشتی دریارفت کرده است. در بندهایی از این نوشتهها میخوانیم: خداوند انسان را آفریند تا بر دنیا تسلط داشته باشد و برای او دو روح تعبیه کرد تا بتواند تا زمان دیدار موعود با او باشند. آنها روحهای صواب و خطا هستند. ریشههای صواب در منزلگاه نور است و ریشههای خطا از خاستگاه ظلمت... و گمراهی همهی فرزندان پارسایی توسط فرشتهی ظلمت و همهی روحهایی که از گروه او هستند میکوشند تا فرزندان نور به ورطهی فساد ولغزش افتند. اما خداوند بنیاسرائیل و فرشتهی حقیقت او همهی فرزندان نور را کمک خواهد کرد. چون روحهای نور و ظلمت را او آفرید و بر عهدهی آنها کارهایی نهاده و سر راه آنها رسالتی. یکی از آن روحها را خداوند در همهی دورانها تا ابد دوست دارد و از همهی اعمالش برای همیشه خشنود است اما دیگری را از مصاحبتش متنفر است و از همهی روشهای او تا ابد متنفر است (Burrows, Millar, 1956, 374)
آنچه در این بندها دیده میشود مسالهی دو روح خیر و شر است که توسط خداوند آفریده شده است. موضوح روح شر و موجودیت شر در ادیبات یهود مسالهای است که این دین به آن پرداخته است و تحت مضمون انگیزهی بدی در مقابل انگیزهی نیکی در آموزههای تلمود به چشم میخورد. این مساله که مفاهیم انگیزهی بدی و انگیزهی نیکی موجود در تلمود نیز تا چه اندازه تحت تاثیر باورهای زرتشتی بوده است پاسخی قطعی به آن نمیتوان داد اما در نوشتههای بحرالمیت آنچه که مشهود است تعابیری است که با یقین بیشتری ما را به این سمت هدایت میکند که تاثیرات دین زرتشتی را در آنها قطعی بدانیم یا دست کم در آشنایی این دو حوزهی دینی با یکدیگر یقین کنیم. همراه شدن مضامین نور و ظلمت در کنار دو روح خیر و شر تاثیرات دین زرتشتی را در این متون تایید میکند. البته تفاوتهایی در این بندها دیده میشود که مربوط است به نوع جهانبینی زرتشتی و یهودی که باعث شده این مفاهیم و تعابیر شکل ظرف دینی که در آن ریخته شدهاند را به خود بگیرند.
مسالهی اساسی در شهود زرتشتی همان است که هر یک از دو هستی ازلی نیک و بد گزینشی آگاهانه میان خوبی و بدی انجام داد، هرچند که ظاهرا این انتخاب بر اساس طبیعت خاص آنها بوده است. وجود این گزینش یک ناسازگاری ذاتی میان این دو مینو را به یک دشمنی فعال تبدیل کرد که با تصمیمی که اهورامزدا گرفت به صورت آفرینش و ضد آفرینش یا زندگی و مرگ نمود پیدا میکند. در پایان نیز اهورامزدا این نبرد بزرگی را تدارک دیده بود که با پیروزی پشت سر میگذارد و میتواند نیروهای بدی را نابود کند و بدین ترتیب به جهانی دست پیدا میکند که تا ابد به دور از بدی خواهد بود.
آفرینش دامی است که اهریمن در آن به تله افتاده است. مقدسان و ایزدان، مینوها و موجودات انتزاعی هستند که آنها نیز به عنوان رزمندگان اهورامزدا در این جدال کیهانی علیه اهریمن وارد نبرد شدهاند. انسان هم در راستای کمک به اهورامزدا و دیگر رزمندگان او در خط مقدم این نبرد قرار دارد. انسان نیز میبایست نقش خود را در این جدال علیه اهریمن ایفا کند. با اندیشهی نیک، گفتار نیک، کردار نیک و همچنین با تولید مثل خود و با بارور ساختن زمین برای زندگی کردن در این نبرد شرکت میکند. چرا که انسان، گیاه و حیوان آفریدههای اهورامزدا هستند و باید علیه مرگ بجنگند. مرگ که به وسیلهی اهریمن وارد این جهان شده است.
بر اساس آنچه گفتیم زرتشتیان محملی برای زهد در هیچ نوع آن نداشتهاند. تعلیماتی که بنیادهای دین مسیحیت و مانوی را میساخته است و بر اساس اجتناب از لذات دنیوی و دوری گزیدن از موهبتهای زندگی و تحصیل ثروت و شادکامی دنیوی است، به هیچ عنوان در دین زرتشتی توصیه نشده است. خوار شمردن حیات جسمانی در نظر زرتشتیان کمتر از کفر نیست. از نظر آنها اهریمن مترادف با ماده نیست. آنگونه که برای مانویان بود. بلکه برعکس ماده ذاتا نیکوست و اهریمن مبداء معنوی خصمانه و مغایر با آفرینش مادی است همانگونه که نسبت به خداوند است. پس حرمت گزاری به پدیدههای جسمانی در فرهنگ زرتشتی اهمیت پیدا میکند.
انسان پس از مرگ بر اساس مشارکتش در نبرد کیهانی مورد داوری قرار میگیرد. پارسایان پاداششان بهترین هستمندی با جاودانگی و همبستگی با اندیشهی نیک است. (یسن 46 بند 12-14) آنها در منزلگاهشان در گرودمان (یسن 51 بند 15) شادی خواهند کرد. از طرف دیگر روح خبیث به عذاب دچار خواهد شد و نیروهای اهریمنی ناکار خواهند شد. با این اوصاف زندگی بعد از مرگ ادامه پیدا کردن زندگی رو زمین است که نوعی جسمیت را نیز در بر دارد. زیرا که برای زرتشت و پیروانش بقا به معنی وجود داشتن در روح و در جسم معنا پیدا میکند و هستی مادی از اهمیت برخوردار است. برای اینکه این بقا واقعیت پیدا کند پیروان زرتشت چشم انتظار رستاخیز جسم در پایان زمان هستند.
باید به این نکته توجه کرد که فرشگرد یا احیای فرجامین آفرینش در دین زرتشتی با آنچه در تعالیم مسیحی بیان میشود متفاوت است. این تفاوت نه تنها در ساختار روایات مشهود است بلکه حتی در مواردی با ساختارهای مشابه آخرالزمانی باز در کارکرد و درک دینباوران از آن پدیده با یکدیگر متفاوت هستند. از همین رو است که در آخرالزمان زرتشتی آنچه برجسته شده است داوری فردی است تا داوری جمعی. در تعالیم زرتشتی روحها به صورت انفرادی به هنگام مرگ داوری میشوند و برحسب استحقاقشان به بهشت یا جهنم میروند.
در واقع بهشت زرتشتی تصویری است از هستی آنگونه که باید باشد. به دور از نیروهای اهریمنی و پلیدیها. این جهان بازسازی شده همان جهانی است که اهورامزدا در اول خلقت برای آن نقشه کشیده بوده است. اهریمن نیز با سپاه و لشگرش به دوزخ خواهد افتاد و تا ابد ناکار یا نابود خواهد شد. تصویری که در ناتوانی اهریمن در ادبیات زرتشتی به دست میآوریم همان ایدهی پرورانده شدن درک زرتشتی از هستی را نشان میدهد. عذاب و عقوبتی که برای پلیدیها نیز در نظر گرفته شده تنها در راستای پاکسازی جهان از بدیها قرار دارد و با آنچه در ادبیات یهودی صرفا به عنوان اطفاء خشم خداوند در برابر نافرمانیهای بندگانش انجام میشود متفاوت است. نکتهی جالب توجه اینجاست که در دیانت زرتشتی خشم نه تنها به هیچ وجه نمودی از صفات خداوند دانسته نمیشضود بلکه به عنوان نیرویی اهریمنی معرفی شده است. پس آنچه در عذاب و پاداش فرجامین در ادبیات یهودی و زرتشتی میبینیم از حیث کارکرد و درک حوزههای دینی با یکدیگر کاملا متفاوت است.
جمعبندی فصل
این باور که جهان دارای ادوار است و روزی حیات به شکل کنونیاش به پایان میرسد، از دیرباز در دین زرتشتی وجود داشته است. چنانکه رد پای این باورها را در بخشهای باقی ماندهی گاهان نیز میتوان یافت. برخی عبارات و بندهای گاهانی را میتوان از منظری فرجامخواهانه تعبیر نمود. آموزههای آخرالزمانی در دین زرتشتی متاخر بسط بیشتری یافت، تا آنجا که از اصول محوری این دین گشت و رفته رفته همهی جنبههای حیات دینی زرتشتی را تحت الشعاع قرار داد. فرجام شناسی در دین زرتشتی نتیجهی منطقی داستان آفرینش در این دین است. تنها دلیلی خلق گیتی، آنگونه که در منابع زرتشتی آمده است این است که مکانی برای نبرد میان اهرمزد و اهریمن باشد. از این رو انسان و ایزدان همکاران اهرمزد در این نبرد کیهانیاند و نهایتا آن آیندهی آرمانی را رقم خواهند زد.
آخرالزمان زرتشتی به واسطهی متون پهلوی که در فاصلهی سدههای 12-9 م نگاشته شدهاند به شکلی نظام مند مطرح میشود. اما اغلب دانشمندان معتقدند که این آموزهها، در سنت کهن گاهانی ریشه دارد که به دلایل مختلف در دورهی پس از سقوط ساسانیان صورت مکتوب یافتند. به هرحال آنچه در آن دوران تبیین میشده است با آنچه که از متون حاضر به دست میآید متفاوت بوده است. در دورهی ساسانیان، پادشاهی ساسانی در پی تثبیت شرایط سیاسی و اجتماعی خود بود و از این رو اشاره به قریب الوقوع بودن آخرالزمان چندان منطقی به نظر نمیرسید بنا بر این در آثار موبدان ساسانی اشارهی چندانی به این باورها نمیشود.
بعد از فتوحات اعراب و در پی نابسامانیها و ناکامیهای به وجود آمده برای زرتشتیان اندیشههای نجاتبخشی قوت گرفت. فضای سیاسی موجود در آن دوران و شرایط سخت زندگی زرتشتیان تحت سلطهی اعراب امکان طرح باورهای آخرالزمانی را بیش از پیش مهیا نمود. متونی که در این دوران تدوین شدهاند بیشتر تحت تاثیر این واقیعت تاریخی قرار گرفتهاند. برخی تعابیر آخرالزمانی زرتشتی بازگو کنندهی حال زرتشتیان آن روزگار بوده است و با اغراقهایی ادبی به عنوان پیشگویی دوران آینده بازگو شده است.
از طرف دیگر پیشینهی غنی اسطورهای هندواروپایی و هندوایرانی نیز جابجا در خلال روایات آخرالزمانی زرتشتی قابل مشاهده است. هرچند که برخی از این داستانها در اصل خود نمودی آخرالزمانی ندارند، اما با قرار گرفتن در این روایات خود را با سیر داستان آخرالزمان زرتشتی تطبیق دادهاند.آموزگار، ژاله. (1384). تاریخ اساطیر ایران. تهران: سمت.
_ بهار، مهرداد. (1385). بندهش. تهران: توس.
_ بویس، مری. (1384). زرتشتیان. ترجمهی عسگر بهرامی. تهران: ققنوس.
_ پورداوود، ابراهیم. (1377). یشتها، جلد اول. چاپ اول. تهران: اساطیر
_ پورداوود، ابراهیم. (1377). یشتها، جلد دوم. چاپ اول. تهران: اساطیر
_ راشدمحصل، محمدتقی.(1381). نجات بخشی در ادیان. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.
_ عریان، سعید. (1371). متون پهلوی. چاپ اول. تهران: نیلوفر.
_ Boyce, Mary. (1998). “Apocalyptic in Zoroastrianism”. Encyclopedia Iranica, Ehsan Yarshater (ed) , vol2, California: Mazda Publisher.
_ Burrows, Millar. (1956). The Dead Sea Scrolls. New York: Viking Press.