8-سردارشهیدمهدی ایزدی دولق سمت :بسیجی فرزندصادق ولادت:1330 شهادت:1363/06/2 محل شهادت:میدان راه آهن مزارشهید:بهشت زهرا(س) قطعه27ردیف51شماره8
|
10-شهید فامیل مهرپور
داوطلبانه عازم جبهه و بدرجه رفیع شهادت نائل آمد
محل تولد: دیولق
تاریخ تولد:1345
محل شهادت: دارخوین
تاریخ شهادت: 1360/07/5
شمه ای از وصیت نامه شهید امشب شب عاشوراست. چنانکه امام حسین(ع) فرمودند، فردا حمله دشمن شروع می شود، ماهم فردا حمله را بر مستکبران و خفّاشان بعثی که به کشورم، وطنم، و آب و خاکم هجوم آورده اند، آغاز خواهیم کرد تا عزت و شرف و ناموسمان حفظ بشود.
تاریخ تولد :1345/05/01
12-شهید نظامعلی توبهشکن
«نظامعلی توبهشکن دیولق» در نهمین روز ماه نهم ۱۳۴۳ در روستای دیولق از توابع شهرستان اردبیل به دنیا آمد.
وی چهارمین فرزند «جواد توبهشکن» و «سونا پهلوان» بود که یک خانواده هشت نفری را تشکیل میدادند.
زندگی این خانواده روستایی نه تنها به دلیل نداری و نبود درآمد کافی، بلکه به دلیل بیماری مادر خانواده مشکلات فراوانی داشت به طوری که بیماری مادر باعث شد که نظامعلی را خواهرانش بزرگ کنند.
چند قطعه زمین کوچک داشتند که هزینههای زندگی آنها را تأمین نمیکرد. نظامعلی در چنین خانوادهای بزرگ شد تا اینکه دوره تحصیلی ابتدایی را در مدرسه کاهگلی «روستای دیولق» و در کنار دیگر دوستان خود تا کلاس پنجم با موفقیت به اتمام رسانید.
محرم یوسفی، خان باباکارگر و رحمت سلیمانی از دوستان دوران کودکی نظامعلی توبهشکن بودند.
نظامعلی برای تحصیل در دوره راهنمایی به اردبیل رفت و تا پایان کلاس سوم راهنمایی درس خواند.
در همان زمان به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی با مبانی انقلاب آشنا شد و با حضور در کلاس درس قرآن «درگاه جلالی» با اشتیاق و علاقه به نماز و اجرای احکام دینی روی آورد.
پسری متدین و سر به زیر بود که اغلب اوقات خود را به حضور در مسجد و پایگاه بسیج اختصاص میداد البته اگر فرصتی مییافت فوتبال و والیبال بازی و کتابهای دینی و انقلابی نیز مطالعه میکرد.
مهربانی با همسایهها، آشنایان و خانواده سرلوحه کار و زندگیاش بود؛ به ویژه با دوستان خود از جمله «خان بابا کارگر» و «رضا کارگر» که دوستان دوران مدرسهاش بودند. خواهرش آمنه هم را خیلی دوست میداشت.
نظامعلی که بارها از روستا عازم شهر میشد تا در راهپیماییها و تظاهرات انقلابی شرکت کند عاقبت به دلیل نیاز جبههها به رزمنده، جهت مبارزه با دشمن بعثی عراقی در حالی که شش ماه به زمان خدمت سربازیاش مانده بود، عازم جبههها شد.
حالا دیگر در جبهههای نبرد دلمشغولیهای جدید به دست آورده بود. او این بار، دیگر با اشتیاق و پشتکار طریقه مبارزه با دشمن و نبرد با دشمنان ایران را تمرین میکرد و یاد میگرفت.
میگفت که اشغال خاک ایران توسط دشمن پذیرفتنی نیست و باید وطنمان را از دست دشمن آزاد کنیم به همین خاطر وقتی که از خانوادهاش خداحافظی میکرد، گفت:«نگذارید اسلحهام روی زمین بماند. راه ما را ادامه دهید و نگذارید که ایران به دست دشمن بیفتد».
عاقبت در حالی که تنها ۱۹ سال داشت، روز دوم آبانماه ۱۳۶۲ در «عملیات والفجر۴» و در منطقه بانه محور مریوان بر اثر اصابت ترکش دشمن شهید شد. او پاسدار وظیفهای در لشکر ۳۱ عاشورا بود.
پیکر پاک این شهید، با شکوه خاصی تشییع شده و در قبرستان عمومی روستایشان دیولق در نزدیکی شهر اردبیل به خاک سپرده شد.
نمیدانم چه حکمتی باعث شده تمثال مبارک این شهید والا مقام در روستای دیولق نور افشانی کند ولی این را میدانم که در دین ما تابع ومتبوع مثل قوانین بین المللی امروزی معنی ندارد ما فقط امام داریم و امت، وکسی که از دایره ولایت خارج شود هیچ نسبتی با ما ندارد حتی اگر پسر نوح پیامبر باشد. اما این شهید والا مقام که با اهدای خون پاکش تبعیت خودرا از امام امت ثابت کرده است از ما هست وما نیز از اوهستیم آرزویم این است که همانگونه که ما به مصداق سلمان منی آ ن شهید والا مقام را از خود میدانیم ایشان نیز مارا در آخرت از خودشان بدانند و شفاعتمان کنند. ان شاءالله